کنکور...بدترین امتحان آموزشیم!
چه روزها که من پُر بودم از استرس ؛ ناآرامی ؛ اشک!...
و صدای پدر ؛ بهترین امواج صوتی دنیا...{ مملو از آرامش }
و دعای مادر ؛ پُر انرژی ترین داروی شفا بخش...{ همراه با مواد نگهدارنده و افزودنیهای مجاز }
گاهی تهی بودم از آرامش ! جنجالی ! بهانه ای ! بپا میکردم تا نُتِ صدای پدر آرامش بخش روانم باشد
وگوش دل بسپارم به مهربانیش...
و دعای مادر اشتیاق بخش به ادامه راه...
امروز از راه رسید...
چقدر زود گذشت...
وچقـــــــدر تغییر کرده!
جنس نگاهم!
تفکرم!
زندگیم!
هدفم!
و من مدیونم ... مدیون گذشت ؛ بزرگواری و سکوت بابای مهربانم
و من مدیونم... مدیون مهربانی ؛ بخشش ؛ و صبر مادر خوش قلبم
زبانم توان سپاسِ وسعت مهربانی آنها را دارا نیست... کاش بتوانم گوشه ای از محبت آنها را جبرآن کنم!
کآش شرمنده نگاه مآدر ... و دستان پدر ... نشوم ...
+خوب میدانم تا مقصد بسیـــــــــــآر راه است... اما بی انصافیست ک در همین آغاز شرط ادب بجا نیاورم...
وخدای بزرگ را شکر گزارنباشم از چنین نعمتی... و سپاس نگویم محبت خالصانه آنها را...
++صراط مستقیم راه راست نیست؛
بلکه راهی است که از میان افراط و تفریط میگذرد و آن همان اطاعت محض از تعالیم الهی و طی طریق بندگی است.
آیت الله خوشوقت رحمة الله علیه
+.+باید آماده بود برای پایان؛
دیر یا زود … پایانی از جنس بهار و به رنگ شقایق میخواهم . و تو میتوانی خدا ؛ اگر بخواهم…
هیچ کس ، هیچ کسی هم به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها
عاقبت با قلم شرم نوشتند :" نشـــد !"
از : فاضل نظری